"انقلابیون" ، "انفعالیون" و دستاوردهای "هیچ"( جمعبندی ایدئولوژیک "جنگ "در پیام "صلح" )
نشست ( جنگ ، صلح، ایدئولوژی و مصلحت) _حسینیه هنر تهران _ هفته دفاع مقدس ۱۳۹۸
بسمالله الرحمن الرحیم
حدود 10 محور را یادداشت کردم حالا چقدر بتوانم به آنها برسم نمیدانم. معیار من بر این انتخاب پاسخگو بودن و تعیین کننده بودن و فیصله بخش بودن واژگانی امام(ره) برای بعضی از مسائلی است که درگیر آن هستیم یعنی تفکیک اسلام ناب از اسلام آلوده و تحریف شده، و وسیله شده، در حوزه حکومت، جامعه، اقتصاد، سیاست و روابط بینالملل. که سعی میکنم به چند مورد از اینها اشاره کنم که ارکان فکری امام را اسلام در صحنه را نشان میدهد. رکن اول و آخر باید گفت معنویت توحیدی است از اول که نهضت را شروع کرد تا آخر که گفت چراغهای اتاق را خاموش کنید و کسی دیگر دوروبر من نیاید و در اوج درد آرامش داشت و مشغول ذکر بود تا از این عالم رفت از همه چیز تفسیر معنوی داشت. مادیترین امور را ابتدا ترجمه به معنویت میکرد بعد موضع میگرفت. استاد تبدیل ماده به معنا بود و هیچ موضعگیری را در مسائل اقتصادی، سیاسی، حکومتی، قبل از تعیین نسبت آن با توحید و معنویت توحیدی بکار نمیگرفت و از همه چیز برداشت معنوی و توحیدی میکرد. یک وقتی حتی جایی به نقل از ایشان به نقل یکی از بزرگان و شاگردان ایشان خواندم که ایشان در برآوردی که کرده بود که چرا خرداد 1342 به لحاظ ظاهری چرا موقتاً نهضت شکست خورد و سرنگونی رژیم سلطنتی 1500 ساله ایران 10- 15 سال عقب افتاد توجیهی که ایشان کرده بود این بود که یک لحظه برای من، من سال 42 مطرح شده بود که همه میترسیدند و من به صحنه آمدم و نمیترسیدم و همه میگفتند امکان ندارد ملت بیاید ولی خب ملت آمدند و ایستادند و هزاران نفر را به خاک و خون کشیده شد یک لحظه به ذهن من خطور کرده بود که بالاخره من توانستهام کاری بکنم. ایشان میگوید امام گفته بود که من فکر میکنم خداوند یک گوشمالی ما را داد و یک مجازات که یک لحظه، نه منِ منفی بلکه من مثبت در خدمت اسلام ولی باز من در آن مطرح شد. ایشان از امام نقل کرده که است که من یک لحظه به ذهنم خطور کرد که خدا خواست من یک نقشی داشتم ولی خدا خواست ولی باز من یک نقش داشتم! یک لحظه این در ذهن من آمد و این باعث شد که... خب خدا هم گفت خب اگر تو هستی من هم هستم پس برو! و از همین عملی که کاملاً شرعی بوده نه خلاف شرع بود نه هیچی فقط با دقتهای سلوکی ردة یک عرفانی آدم اینها را خطا میبیند و الا اینها نامشروع نیست ما از این منها خیلی بدترش را هزاربار میگوییم حلال هم هست ولی در آن اوج اینقدر خودش خرده بگیرد و بگوید کجای کار ما ایراد داشت؟ ما درست آمدیم یا نیامیدم ضمن این که ما از تنها کسی که شنیدیم در مبارزات میگفت ما این مسیر را آغاز میکنیم و شکست و پیروزی برایمان مساوی است ایشان بود برای هیچ کس شکست و پیروزی مساوی ولی برای ایشان بود. از اول پیروزی انقلاب امام(ره) آمد راجع به حجاب صحبت کرد. چند نکته بود. راجع به بعضی از مفاسد یکی هم حجاب بود. چون انقلاب پیروز شده بود و هنوز کنار دریا مرد و زن عین زمان شاه لخت توی دریا میرفتند. زمان شاه این رستورانها مشروب میفروختند جایی نبود که بشود رفت مثلاً یک هتلی, همه جا مشروب داشت مثل کنار دریا توی خیابانها لخت میآمدند! انگار که به دریا وصل است. امام(ره) گفت که اینطوری نمیشود از انقلاب چند ماه گذشته بود اما هنوز کارمندان توی ادارهجات بیحجاب بودند. امام(ره) آمد موضع گرفت گفت این نمیشود و خیلی هم محکم موضع گرفت و گفت اینطوری نمیشود بیایید مگر مردم میگذارند مردمی که این همه شهید دادند مگر میایستند نگاه میکنند؟ در کل ادارات همه باید حجاب داشته باشند کنار دریا هم مثل سابق نباید باشد مرد و زن جدا باشد. چند هزار زن بیحجاب، زمان شاه اکثراً بیحجاب بودند آمدند توی خیابان تهران تظاهرات کردند روسریهایشان را برداشتند از این طرف هم تظاهرات کردند و درگیریهای خیابانی شد و ماجراهایی بود! بعد بعضی از آقایان رفته بودند پیش امام(ره) از ادمهای خوب، پیغام داده بودند که حالا حجاب دیر نمیشد! ما تازه آمدیم انقلاب تازه پیروز شده، مردم بیحجاب بودند دو نسل اینطوری تربیت کردند حالا اگر یک مرتبه بگوییم حجاب، مشکلات اقتصادی مردم، مشکلات اجتماعی مردم، کارهای حکومتی، گیر به حجاب بدهیم شاید خیلیها نپذیرند و درست نباشد. بله متدینین خوشحال میشوند اما میگوید این آقایان که این حرفها را میزنند اینها خلقی فکر میکنند ولی من خالقی فکر میکنم. اینها خلقی فکر میکنند و میگویند چه کار کنیم خلق خوشش بیاید! اما من به خالق کار دارم نه به خلق. خداوند فرمان صریح در این باب داده است من نمیخواهم حکومت کنم من میخواهم احکام اسلام اجرا شود. عدالت است، اخلاق است، حجاب است، ما باید به همه احکام عمل کنیم به همه آن در حد توانمان عمل میکنیم. خیلیها خوششان نمیآید خوب نیاید خیلیها از اصل انقلاب هم خوششان نمیآمد. مورد دیگر یک وقتی رهبری گفتند که من از امام پرسیدم گفتم شما چه زمانی به فکر تشکیل حکومت افتادید؟ بالاخره اولین فقیه در عصر جدید بودید که صریحاً آمدید بحث فقاهتی و حکومتی در عصر غیبت را مطرح کردید و پای آن ایستادید و انقلاب شد و حکومت تشکیل دادید شما بحث ولایت فقیه را در نجف مطرح کردید و... شما چه زمانی به فکر تشکیل حکومت افتادید. فکر میکنید امام چی جواب داده بود؟ فرموده بود هیچ وقت. امام(ره) یک وقتی یک جوابهای مخصوصی میداد که آدم نمیدانست با جواب ایشان چه کار کند! فرمود هیچ وقت. رهبری میگوید پرسیدم یعنی هیچ وقت؟ امام(ره) گفته بودند من این که بنشینم برنامه بریزم که من میخواهم فلان کار را بکنم نه، من نگاه میکنم تکلیف من چیست؟ من در آن لحظه وظیفه داشتم چون همه ترسیده بودند سکوت میکردند من تکلیف داشتم جلوی رژیم بایستم. من وظیفه داشتم به آمریکا، به انگلیس، به اسرائیل اعتراض کنم. دو اتفاق میافتاد یا ما را میکشتند تمام میشد که هیچی ما وظیفهمان را انجام میدادیم به بهشت میرفتیم یا مردم میآمدند حرف ما را قبول میکردند بعد که مردم آمدند باز وظیفه ما عوض شد وظیفه ما الآن این بود که ما باز یک مقدار جلوتر برویم و قدم بعدی را برمیداریم جلو میآییم حالا یا باز ما را میکشند که به بهشت میرویم وظیفهمان را انجام میدهیم یا میمانیم قدم سوم را برمیداریم ما همینطوری جلو آمدیم و کمکم دیدیم کارها دارد درست میشود لذا اینطوری نبود که بگویم خب من اول اینطوری حرف میزنم بعد این تاکتیک را بکار میبرم بعد اینطوری میشود بعد او آن را میگوید بعد من اینطوری میگویم بعد اینطوری میشود و ما حکومت را میگیریم! گفتم خداوند به من فرمان داده من تابع او هستم و خداوند خودش مدیریت میکند یعنی به خدای زنده معتقد بود نه به خدای مرده «هو الحی» خدای زنده لحظه به لحظه مدیریت میکند به او میشود توکل کرد. خدای مرده یک اسم است چیزی نیست فقط اسم است همه به کار میبرند به او هم نمیشود تکیه کرد ما هم به آن تکیه نمیکنیم مثلاً همه میگفتند خدا ولی وقتی ایشان میگفت خدا یک جور دیگری بود اصلاً یک خدای دیگری بود! خدایی که خمینی میگفت باورکردنی بود خدایی که خیلیهای دیگر میگفتند نه این که دروغگو بودند ولی خیلی خدایشان خدا نبود و زنده نبود و خیلی نمیشد به او اعتماد کرد و تکیه داد. ایشان خیلی اعتماد به خدا داشت وقتی میگفت خدا واقعاً آدم تنش میلرزید و میدیدیم راست میگوید. لازم هم نبود امام را ببینید، من اصلاً خودم امام را یک بار از نزدیک ندیدم اصلاً احتمال بدهیم کسی نبوده و این فیلمها را همینطوری ساختند من ندیده، خیلیها هم مثل من، اصلاً این آدم را ندیدیم ولی باورش کردیم. آن صفاتی که انبیاء داشتند صدق و اخلاق و شجاعت، یعنی یک چیزی فهمیدیم که این راست میگوید به خدا دروغ نمیگوید به خودش دروغ نمیگوید به ما دروغ نمیگوید. این راست میگوید. مردم جلوی او شعار میدادند ما همه سرباز توییم خمینی گوش به فرمان توییم خمینی. امام فرمود که نه تو سرباز منی و نه من سرباز توأم. مگر من کی هستم که تو بخواهی سرباز من باشی من هم سرباز تو نیستم نه تو سرباز منی و نه من سرباز تو هستم همه ما باید سرباز خدا باشیم. ما در عملیات بدر سی ساعت با بلم پارو زدیم بعد لباس غواصی پوشیدیم توی باتلاقها بعد با یک وضعی به خط دشمن زدیم و خط را بچهها شکستند 72 ساعت بمباران شیمیایی محاصره بودیم شرق دجله، چون از عقب هم نیرو نیامد مهمات هم تمام شد، یک بخشی از آن پیشروی را عقب آمدیم نه کل آن را. من مجروح شده بودم عقب آمدیم خیلی از بچهها شیمیایی شده بودند شهدا ماندند امام(ره) پیغام داد که اگر شما مأمور به پیروزی بودید اگر ما مأمور بودیم که حتماً باید پیروز بشویم پس اکثر انبیاء معصیتکار بودند! چون اکثرشان به لحاظ مادی پیروز نشدند پس اکثراً معصیت کردند اصلاً شما ذرهای فرق نمیکند که ما جلو رفتیم یا عقب. نه جلو رفتن ما پیروزی است نه عقب آمدن ما شکست است. در صحنه بودن ما پیروزی است. این عرفان و این توحید ایشان بود که واقعاً برای بچهها اینطوری شده بود که در منطقه، شکست و پیروزی برای خیلی از بچهها مساوی شده بود. نه برای همه، بعضیها مثل ما بودند فرق میکرد ولی خیلیها بودند که اینطوری بودند حالا من خاطرات زیادی در این باب دارم. مقصود این که شما جملههایی میبینید خیلی قطعی است در حالی که هرچه محاسبه میکنید در شرایطی اینها را گفتهاند که ما قطعنامه را قبول کردیم یعنی صلح با صدام را. آن موقع که اصلاً جای این حرفها نبود آن موقع باید بیایی شکستهبندی کنی یک مقداری بعضی از حرفها را ماستمالی کنی و فتیله بعضی از شعارها را پایین بکشی یا توجیه کنی که ولی من چی کردم ولی شما فلان کردید! نه. اصلاً این که میآید میگوید من جام زهر را مینوشم هیچ سیاستمداری در دنیا اینطوری حرف نمیزند یک بامبولی درمیآورد و یک چیز دیگری میگوید نمیخواهد ثبت شود که من گفتم صدام باید از بین برود الآن بگویم نشد. واقعیت هم همین بود ما دوتا هدف داشتیم که به یکی از آنها رسیدیم که همه جنگهای دنیا برای همان یکی است. دومی که بروی آنجا عراق را آزاد کنی و او را اعدام کنی این که جزو اهداف جنگهای دفاعی نیست این یک روز اهداف انقلابی بود. ما تا آخر یک لحظه احساس نکردیم که این آدم به ما دروغ میگوید! میخواهد ما را دور بزند! من خواهش میکنم به ادبیات امام(ره) بخصوص آنجا که با جوانها و با بچههای انقلاب حرف میزند خیلی دقت کنید که با اینها چطوری حرف میزند. پس این یک. دغدغه اول و آخرش توحید و معنویت بود و میگفت طرف حساب شما فقط خداوند باشد ما به خدا کار داریم ما به هیچ کار نداریم و از هیچ کس هم نمیترسیم به هیچ کس هم امید نمیبیندیم شما دیدید که نماینده گورباچف که آن موقع ابرقدرت جهان بود. ارتش شوروی روسیه کمونیستی ارتش آن از آمریکا بزرگتر بود و هم نفوذش درجهان بیشتر بود این وقتی که آمد، یکی از فیلمهایی که باید صد بار ببینیم آن لحظه است. لباس رسمی نپوشید، با لباس توی خانه آمد! عبا نینداخت ملحفه روی دوشش انداخت. عمامه هم سرش نگذاشت عرقچین گذاشت یعنی تو اصلا داخل آدم نیستی. بعد آمده، آن کسی که همه دنیا میترسند با او ملاقات کنند و آرزوی ملاقات دارند این نماینده گورباچف مدام دستش میلرزد یک کاغذ توی دستش هست ولی مدام میلرزد و توی کوچه پس کوچههای جماران آمده گفته اینجا کیست بعد آمده میبیند که کسی است که با مشت به او بزنی میافتد ولی تمام دنیا را با مشت زده انداخته! ما از طریق امام(ره) فهمیدیم که انبیاء چه کسانی بودند ائمه و اهل بیت(ع) چه کسانی بودند اصلاً تصور نمیکردیم که مثلاً پیامبران آمدند یا حضرت موسی یک عصا برمیداشته با برادرش که دادش برویم ترتیب این بزرگترین امپراطور تاریخ را بدهیم بعد میرود جلوی او میایستاد میگوید دست از سر بنیاسرائیل بردار تحویل ما بده! دیوانهای؟ این که به پیامبران میگفتند دیوانه خیلی عادی بوده؛ انبیاء واقعاً دیوانه بودند یک نفری ابراهیم میایستد جلوی نمرود ابرقدرت جهان میگوید برو کنار راه را باز کن! همه نگاه میکردند که این عقلش درست کار میکند؟ این چه میگوید؟ به نوح میگفتند باز دیشب خدا نیامد با تو حرف نزن؟ توی بیابان داری کشتی میسازی؟ وسط کویر کار کشتیات به کجا رسید؟ عمونوح حالت خوب است؟ خدا باز چه گفته؟ این که به پیامبران میگفتند مجنون، برای این که با منطق مادی، کارشان عین دیوانگی است به اینها میگفتند ساحر برای این که اینها جوانان را واقعاً جادو و سحر میکردند بچه سرمایهدار به مجاهد شهادتطلب روزهدار گرسنه میکرد که مدام خدمت به فقرا میکرد. خب این سحر است. «هوالشاعر!» از بس قشنگ حرف میزدند گفتند اینها شاعر هستند. دغدغه امام(ره) این بود که میگفت فقط خدا و آخرت را هدف بگیرید بقیهاش درست میشود سیاست، اقتصاد، علم، تکنولوژی، تمدن، همهاش درست میشود آخرین نقطه را هدف بگیرید «فأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَهُمْ فِی رَوْضَةٍ یُحْبَرُونَ» (روم/ 15)؛ بهشت را هدف بگیرید تازه یک قدم جلوتر میگفت بهشت را هم هدف نگیرید خودِ خدا را هدف بگیرید شأن شما از بهشت هم بالاتر است. خداوند میفرماید تهش دو گروه هستید یک عده اهل ایمان و عمل صالح هستند و این اصول را باور دارند و پای اینها میایستند و عمل میکنند «فَهُمْ فِی رَوْضَةٍ یُحْبَرُونَ» اینها در سرور و شادی و بهجت ابدی در بهشت خواهند بود. یک گروه «وَأَمَّا الَّذِینَ کَفَرُوا وَکَذَّبُوا بِآیَاتِنَا وَلِقَاءِ الْآخِرَةِ فَأُولَئِکَ فِی الْعَذَابِ مُحْضَرُونَ» (روم/ 16)؛ آنهایی که حقیقت را پوشاندند و پا روی حقیقت گذاشتند و آیات ما را و این همه نشانههایی که به انسان نشان دادیم همه اینها را تکذیب و کتمان کردند «بِآیَاتِنَا وَلِقَاءِ الْآخِرَةِ» و گفتند که لحظهای نخواهد رسید که ما با خدا ملاقات کنیم این لقاء آخرت همه کشک است! «فَأُولَئِکَ فِی الْعَذَابِ مُحْضَرُونَ» اینها برای رنج بردن احضار خواهند شد عذاب ناشی از دروغ بزرگی که به خودشان و دیگران گفتند. به این دست اول میگویند «سلامٌ قولاً من ربّ الرحیم» کلامی از پروردگار رحمت. به این دسته میگویند «کلا إِنَّهُم عَن رَبِّهِم یَومَئِذٍ لَمَحجُوبُونَ» (مطففین/ 15)؛ اینها کسانی هستند که بزرگترین عذاب خدا برایشان این است که از خدا محجبوب هستند. قرآن میگوید شاید یکی از دردناکترین عذاب برای اهل جهنم این است که خداوند اجازه نمیدهد که به جمال خدا نگاه کنند. امام(ره) به بچهها میگفت شما جوان هستید شما میتوانید حجابها را بردارید ما پیر شدیم دیگر نمیتوانیم این حجابها را بردارید تا قبل از این که از این عالم بروید. با حجاب که از این عالم بروید آنجا محجوب هستید و دیگر نمیبینید. آن حجابی که باید اینجا برداشت کشف حجاب کرد این حجاب است این حجاب معنوی را باید برداشت. یک عدهای از شما از این عالم میروید شما از خدا راضی، خدا از شما راضی. دو طرف عاشق و معشوق هستید «راضیة مرضیه» هم راضی هستید و هم مورد رضایت. آن طرف، «لَا یُکَلِّمُهُمُ اللَّهُ وَلَا یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَلَا یُزَکِّیهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ» (آل عمران/ 77)؛ الله با آنها سخن نمیگوید و روز قیامت خداوند به آنها نگاه نمیکند. این بزرگترین عذاب است. امام(ره) میگفت کاری کنید که خداوند در قیامت به شما نگاه کند. محجوب از او نباشید. مصداق «وَهُم مکُرمون» باشید کسانی که در عالم قیامت اکرام و احترام میشوند. نه «فَتُلْقی فِی جَهَنَّمَ مَلُوماً مَدْحُوراً» (اسراء/ 33)؛ اینهایی که گرفتار عذاب میشوند در حالی که ملامت میشوند سرزنش میشوند مسخره میشوند و «مدحورا» و از درگاه خداوند رانده میشوند هرچه میخواهند داخل بیایند راهشان نمیدهند اصلاً دغدغه اصلی امام(ره) اینها بود و برای این وارد سیاست شد و بقیه را هم وارد سیاست کرد.این نکته اول.
من یادم میآید یک وقتی داشتیم از مشهد با قطار میرفتیم یکی از دوستان ما بچهاش به دنیا آمده بود و تازه پدرش را میشناخت. آن موقع هم شیشههای قطار کامل باز میشد از توی پنجره قطار میشد کامل رفت بیرون آمد. ما هم مجرد بودیم اصلاً نمیفهمیدیم ما مجاهد بودیم ما در جبهه تفریح میکردیم ولی اینهایی که زن داشتند بچه داشتند خانواده داشتند اینها خیلی سخت بود بعد خانمش بچه را داده بود بغل او, و بچه دیگر پدرش را ول نمیکرد قطار شروع به حرکت کرد هرچی این میخواست بچه را از خودش بکَند به مادرش بدهد این بچه چهارچنگولی چسبیده بود اصلاً نمیشد این را از خودش دور کند که آخر با فشار دست این بچه را جدا کرد و از پنجره تحویل خانمش داد من یک لحظه دیدم خودش چشمهایش پر از اشک شد قطار راه افتاد. تا 4- 5 دقیقه هیچی نگفت ما شروع کردیم با او شوخی کردیم سر به سرش گذاشتیم که حالش عادی بشود چون توی فکر زن و بچهاش بود. خب خودش میآمد کسی او را نیاورده بود خودش میآمد گفتیم آقا چند ماه منطقه بودی یک ماهی پیش خانوادهات باش بعداً بیا. میگفت من کجا بایستم من که بروم یک نفر کم میشود. این که میگویند اینها مرگطلب بودند نه آقا اینها اوج زندگی بودند اوج عشق به زندگی بودند شهید علینیا از رفقای ما بود در اوج دشمن، ما شرق دجله بودیم خیلی هم بچه خوش تیپ و مؤدبی بود خیلی آدم مخصوصی بود. این عکس خانم و بچههایش توی جیبش بود میگفتند روزی صد بار این عکس را برمیدارد میبوسد در عین حال خطرناکترین مأموریت را در گردان داوطلب میشد روزی که ما شرق دجله رسیدیم صبح زود هلیکوپتر که آمد درست ترکش توی صورتش خورد بین چشم و بینی خورد. نمیشد عقب ببریم چون 40 کیلومتر باتلاق بود و ما شبه محاصره بودیم و شهید شد. خب این بچهها به اندازه همه دنیا عشق داشتند و بهانه برای وابستگی داشتند ولی همه را کنار گذاشتند. ادبیات امام(ره) را بفهمیم که سراسر عشق و خلوص و صداقت است برای این که امام دارد با این بچهها حرف میزند میگوید من شما را میشناسم شما هم من را میشناسید. همه این جملهها در این پیام هست. ما اصلاً این خط ملیگراها را قبول نداریم که نگاهشان مادی و خاک و خون است ضمن ما اصلاً در جنگ ملیگرایی ندیدیم. جالب است مدام اینها میگفتند اسلام حمله عربها به خاک ایران بوده، شعار صدام که پانعریبیزم بود و کینهاش راجع به نژاد فارس و عجم بود خب او که برای اسلام نبود این فقط برای استکبار قومیتی با شعارهای خودش حمله کرد یک نفر این ها را ندیدیم بیایند با این شعارها از ایران دفاع کند ما اصلاً ملیگرا در جنگ ندیدیم. تمام وصیتنامه شهدا را بخوانید ببینید چه میگویند. بعضیها تصور کردند تازه هدف ما این است که اهداف بینالملل اسلامی را در جهان فقر و گرسنگی میخواهیم پیاده کنیم؛ امام میگوید این کار را که حتماً میخواهیم بکنیم ولی مسئله ما فقط آزادی خاک ایران نیست ما اهداف بین المللی زیر پرچم اسلام داریم این جهان، جهان فقر و گرسنگی است ما این اهداف را در این جهان میخواهیم پیش ببریم. جبهه ما کل زمین است حالا آن موقع میگفتند شما ایران خودت را بچسب حالا باز به فکر کرة زمین افتادی! مثل زمانی که پیامبر(ص) در محاصره خندق بودند داشتند کلنگ میزدند آن جرقه که پرید گفت در این جرقه فتح روم را دیدم، در این جرقه فتح ایران و فتح مصر را دیدم، چهار – پنجتا از این مسلمانان روشنفکر ماتریالیست نمازخوان! سکولاریستهای ریشدار آن موقع، اینها آنجا بودند – اینها در روایت هست –به هم گفتند زده به سرش! پیامبر سه روز است غذا نخورده، ما این جا سه روز است داریم میترسیم و میلرزیم محاصره هستیم الان که بریزند حساب همهمان را برسند این آقا روم و ایران و همه جا را همین الآن فتح کرد! که آیه نازل شد و همین اتفاق افتاد 50 سال نشد ابرقدرت سیاسی ایدئولژیک، نظامی و انقلابی کل جهان شدند دوتا امپراطوری شرق و غرب, آمریکا و شوروی آن موقع هر دو را خورد کردند جوانان پابرهنه مؤمن که گاهی اوقات یک خرما را بین 4 نفر تقسیم میکردند. این رستم فرخزاد نماینده ساسانی با نماینده جوانان مسلمان انقلابی قبل از نبرد مبارزه دارند و میگویند جمعیت ساسانی 100 بودند آنها 1, در عین حال اینها میترسیدند چون آنها شهادتطلب بودند و اینها غارتگر بودند بعد میگویند نماینده مسلمانها بگویید نمایندهتان بیاید یک جوانی با اسب همینطور تاخت و جلو آمد. اینها در خیمه که فرشهایش زربافت، فرشهایش نخ طلا، فرش حریر، کنیزهای نیملخت، جام شراب، نیزه و شمشیرهای با قبضه طلا، یک مرتبه یک جوانکی آمد از این حزباللهیهای آن موقع، آمد داخل، گفتند از اسب بیا پایین، فرمانده لشکر ما، امپراطوری شاهنشاهی باید سجده کنی. گفت والا ما عادت نداریم جلوی آدمها سجده کنیم ما فقط جلوی خدا سجده کنیم ما جلوی پیامبرمان هم سجده نمیکنیم آمد فرش طلا زربفت بود آمد فرش را کنار زد و روی فرش نشست که بفهماند ما برای طلا و فرش و پول نیامدیم. بعد گفت حرف حساب تو چیست؟ گفت ما میخواهیم بندگان از بندگی بنده رها بشوند و همه بنده خدا بشوند. هیچ انسانی نباید بنده هیچ انسانی باشد ما میخواهیم همه آزاد و برادر و برابر باشند ما میخواهیم همه فقط در برابر خداوند خاضع باشند و الا همه باید مساوی باشیم. ما آمدیم جلوی ظلم و ستم و بیعدالتی را بگیریم و کاری نداریم طرفمان کیست و کجاست ما به کل جهان و به کل بشریت کار داریم ما برای رهایی مستضعفین جهان آمدیم. خب این ادبیات یک جوان است آنجا که این بیرون رفت گفت ما از مرگ هم نمیترسیم ما برای شهادت آمدیم و هیچی هم از شما نمیخواهیم اگر دست از سر مردم بردارید و توحید و عدالت را بپذیرید ما همینجا با هم برادر میشویم روبوسی میکنیم برمیگردیم وقتی از آنجا بیرون رفت یکی از آن ردهها گفت کارمان ما تمام است با اینها نمیشود مقابله کرد. گفت ما امپراطوری روم را میتوانیم بزنیم ولی اینها را نمیشود، اینها هم حساب ما را میرسند هم حساب رومیها را میرسند. چون هیچی برای خودشان نمیخواهند و عاشق کشته شدن در راه حق و حرفهایشان هستند با اینها نمیشود بجنگیم. امام(ره) دوباره چنین نسلی را در این عصر تربیت کرد. میگوید ما نه فقط اهداف بینالملل داریم تا شرک و کفر هست مبارزه هست، تا مبارزه هست هرجا مبارزه هست ما هستیم. و این حرف را خیلیها قبول ندارند میگویند یعنی چی؟ به ما چه که شرک و کفر در دنیا هست و هرجا مبارزه هست ما هستیم، مگر ما سر پیاز یا ته پیازیم؟ که هرجا مبارزه هست ما هستیم چرا برای ما دشمن درست میکنید؟ باید تنشزدایی با استکبار بکنیم؟ امام میگوید ما سر شهر و مملکت با کسی دعوا نداریم ما میجنگیم خرمشهر و کل خاک ایران را آزاد میکنیم ولی دعوای ما سر خاک نیست اینجا هم چون باطل است و ظلم است میجنگیم و الا خون بچههای ما ارزش آن از خاک و کوه و دره آفتاب بیشتر است و الا چون اینجا ظلم شده برای مبارزه با ظلم میجنگیم نه برای آن خاک و آن خاک را هم پس میگیریم و پس هم گرفتیم. یک ملیگرا هم ما ندیدیم که بیاید بگوید ما به نام ساسانیان و به عشق هخامنشی و این چیزها میجنگیم! یک نفر از این آدمها در جبهه نبودند دروغ میگویند. تمام عملیاتها شب عملیات حسین حسین بود، عشق کربلا بود، اسم زینب(س) بود و وصیتنامهها ولایت فقیه بود ما تعارف نداریم نه ما نمیخواهیم انقلابمان را صادر کنیم ما رفاه نداریم، ما دعا فقط میکنیم کمک نمیکنیم، یک عدهای میگفتند ما فقط دعا میکنیم به خدا ما هیچ جا به هیچ کس کمک نمیکنیم. ببینید امام(ره) چه میگوید؟ آن موقع، این پیام صلح به صدام است میگوید من به صراحت اعلام میکنم مخفی هم نمیکنم تعارفی هم نداریم. جمهوری اسلامی ایران با تمام وجود برای احیای هویت اسلامی مسلمانان سراسر جهان سرمایهگذاری میکنیم. ما سرمایهگذاری مادی و معنوی خواهیم کرد که هویت اسلامی همه مسلمانان در جهان احیاء بشود و به سمت امّت واحد و عزیز آزاد اسلامی برویم. امام(ره) خیلی صریح میگوید که ما مخفی نمیکنیم ما علنا میگوییم انقلاب را صادر میکنیم و صادر هم شده است. دلیلی ندارد مسلمانان جهان را به پیروی از اصول تصاحب قدرت در جهان دعوت نکنیم! کلیدواژهها را ببینید همه میگویند اگر میخواهید این کارها را هم بکنید نگویید امام میگوید ما صریح میگوییم، اصلاً ما به چه دلیل دعوت نکنیم؟ میگوید ما دعوت میکنیم به این که دنبال اصول تصاحب قدرت در سراسر جهان باشیم ما میخواهیم قدرت جهانی بشویم ما یعنی مسلمین و مستضعفین. من صریح اعلام میکنم. چرا؟ برای این که جلوی جاهطلبی و فزونطلبی صاحبان قدرت و پول و فریب را در جهان بگیریم برای این که دو ابرقدرت ستمگر داریم و باید یک ابرقدرت سوم درست بشود ابرقدرت ضد ستم که جلوی اینها بایستد. میگویند ایران دارد امپراطوری درست میکند. خیلی جالب است آن موقع هم همین حرفها را میزدند که دارد امپراطوری ایران و شیعه درست میشود. امام میگوید ما که دنبال امپراطوری نیستیم ولی حالا که هرچی میگوییم نیستیم هی میگویید هستید بله هستیم امپراطوری مستضعفین جهان در برابر دوتا امپراطوری مستکبرین بعد راه حل آن را میگوید و میگوید ما باید برای پیشبرد اهداف و منافع ملت ایران برنامهریزی کنیم ملت ایران و حل مشکلات مردم ایران در رأس وظایف ماست. و دیگر این که ما باید در ارتباط با مردم جهان و رسیدگی به مشکلات و مسائل مسلمانان جهان – بعد یک قدم جلوتر- حمایت از همه مبارزان و گرسنگان و محرومان جهان با تمام وجود تلاش کنیم شب و روز نشناسیم باید یکسره کمک کنیم انقلاب جهانی راه بیفتد و این را باید از اصول سیاست خارجی خود بدانیم. میگوید اصل سیاست خارجی ما اصل اساسیاش باید این باشد و این را صریحاً هم میگوییم. دیپلماسی انقلاب غیر از دیپلماسی سکولار است. اینهایی که در دانشگاههای غرب درس خواندند مدام میگویند دیپلماسی را با ایدئولوژی قاطی نکنید منافع ملی هدف ماست نه ایدئولوژی! حالا شما بروید آخرین نظریاتی که در دنیا هست همین غربیها دارند راجع به دیپلماسی و منافع ملی حرف میزنند عبارت صریحشان این است منافع ملی تعریف غیر ایدئولوژیک ندارد یعنی تمام جهان منافع ملیشان را تفسیر و تعریف ایدئولوژیک میکنند با ایدئولوژی خودشان. اصلاً منافع ملی یک مفهوم ایدئولوژیک است. دوم؛ هدف دیپلماسی مادی محافظهکاری است حفظ وضع موجود است. دیپلماسی انقلابی که امام میگوید هدفش اصلاح وضع موجود است میگوید ما این را صریح میگوییم و اصول سیاست خارجی ماست ما از همه گرسنگان حمایت خواهیم کرد و کنار آنها مبارزه میکنیم و میجنگیم. ما اعلام میکنیم جمهوری اسلامی ایران برای همیشه، بعداً نگویند که آن موقع خمینی احساساتی شده بود این حرفها را میزده، برای همیشه تا ابد، هرکس خلاف این را گفت بدانید منحرف است و میخواهد جمهوری اسلامی را منحرف کند، ما اعلام میکنیم جمهوری اسلامی ایران برای همیشه حامی و پناهگاه مسلمانان آزادة جهان است ایران خانة دوم همه مسلمانان است. ایران خانة همه انقلابیون مستضعف غیر مسلمان جهان است. کشور ایران یک دژ نظامی است. میگوید ما اینجا را باید یک دژ نظامی بکنیم که هیچ کس جرأت نکند به ایران حمله کند، از موشکهایمان بترسند از تانکهایمان بترسند، از بسیج بیست میلیونی مردمیمان باید بترسند. کشور ایران باید به عنوان یک دژ نظامی و آسیبناپذیر که هیچ کس هیچ وقت جرأت نکند به ایران چپ نگاه کند، نیاز سربازان اسلام را در همه جهان تأمین کند. به این جملهها گوش میکنید؟ بخشی از مسئولین ما مخالف این حرفها هستند. یک بار دیگر بخوانم: ما اعلام میکنیم جمهوری اسلامی ایران برای همیشه پناهگاه و حامی همه مسلمانان آزاده یعنی انقلابی جهان است از هر کشوری که هستید، شیعه و سنی، اینجا کشور شماست و کشور ایران یک دژ نظامی و آسیبناپذیر است به لحاظ نظامی آخرین سلاحها را ما تولید میکنیم و خواهیم داشت. چون آنها دارند با زور و اسلحه و جنگ و تهدید دنیا را غارت میکنند تا نفس میکشی ناوهایشان را میآورند، هواپیماهایشان را میآورند و موشکهایشان را نشان میدهند مدام میگویند ما بمب اتم داریم! امام(ره) میگوید یک کاری بکنید که دیگر نتوانند اینطوری حرف بزنند! ما نیاز سربازان اسلام را در سراسر جهان اینجا تأمین خواهیم کرد و آنها را به مبانی عقیدتی و تربیتی اسلام و به اصول مبارزه و به روشهای مبارزه علیه نظامهای کفر و شرک در سراسر جهان آشنا میکنیم یعنی ما ایران را به دانشکدة تربیت چریک و مجاهد انقلابی تبدیل میکنیم. ما ایران را به پناهگاه همه انقلابیون مبارز جهان تبدیل میکنیم که دارند علیه استبداد، دیکتاتوری و استعمار مبارزه میکنند. ما ایران را به دژ نظامی تبدیل میکنیم که هیچ کس فکر حمله به ایران به سرش خطور نکند. میگویند خب پس قطعنامه چه بود امضاء کردید؟ این صلح مثل امام حسن(ع) و معاویه، این عقبنشینی تاکتیکی چه بود؟ امام(ره) میگوید این معنیاش این نیست که ما از دشمن ضربات نمیخوریم و نخوردیم. در صدر اسلام مسلمین در بدر پیروز شدند و در احد شکست خوردند ولی خط و شعارها عوض نشد، مبارزه ادامه پیدا کرد و پیروزیهای بزرگتری هم بعد آمد. میگوید یک حقیقت تلخ ناگواری برای همه بود بخصوص برای شخص من، من تا همین چند روز قبل هم معتقد بودم که ما تا آخرین خانه به همان شیوه میجنگیم همان مواضعی که اعلا کردیم منتهی من دنبال این نیستم که حرف من حتماً من باید پیروز بشوم ما انقلابی و ایدئولوژیک که هستیم محور ما مسئله حقیقت است و مسئله مصلحت کشور و انقلاب و مردم است. این را خواهش میکنم دقت کنید بعضیها فکر میکنند وقتی میجنگی برای مصلحت نیست ولی وقتی که قطعنامه را میپذیری برای مصلحت است. امام(ره) میگوید من تا دیروز که گفتم میجنگیم برای مصلحت بود الآن هم که میگویم قطعنامه برای مصلحت است. یعنی جنگ هم برای مصلحت است فقط عقبنشینی تاکتیکی برای مصلحت نیست، حمله هم مصلحت است وقتی میتوانی و باید مصلحت حمله است، وقتی شرایط عوض میشود مصلحت آن میشود. میگوید در هر صورت مصلحت اسلام و مسلمین و مصلحت جامعه و مردم است. نه منافع خودم، جنگ را تمام میکنیم و خدا میداند اگر نبود این انگیزه که همه ما و عزت و اعتبار ما باید قربانی اسلام و مسلمین بشود من هرگز راضی به مصالحه نبودم منتهی شما در حد توانت وظیفه داری. میدانید کار اینطوری شد و بمباران شیمیایی شهرها شروع شد بعد آمریکا و اروپا تقریباً مستقیم با ما وارد جنگ شدند، هواپیماهای مسافربری و... از آن طرف تحریمهای مطلقی بود که در طول جنگ، چند بار اتفاق میافتاد که ما برای 48 ساعت دیگر گندم نداشتیم و از این اتفاقات. بعد برای اولین بار سازمان ملل یک قطعنامهای صادر کرد که بخشی از حقوق ما را به رسمیت شناخت. تا آن موقع هیچی را اعتراف نمیکرد. مجموع این شرایط دست به دست هم داد و امام(ره) احساس کرد که ما الآن حداقل حقوق و عزت ما تأمین شده است بیشتر از این بخواهیم توی عراق برویم و بخواهیم صدام را سرنگون کنیم ممکن است 20- 30 سال بشود. این حرف امام(ره) که میگوید ما برای مصلحت جنگیدیم و برای مصلحت قطعنامه را قبول کردیم جواب کسانی است که 1) امام(ره) را متهم کردند و میکنند که این آقا همینطور انقلابی دوآتیشه و همینطور ایدئولوژی سرش میشود و به مصلحت و مردم و جامعه کاری نداشت! نه آقا، جزئی از این ایدئولوژی مصلحت جامعه است. 2) این که فکر میکنید برای صلح مصلحت مطرح است اما برای جنگ مصلحت مطرح نبود. اگر تا حالا جنگیدیم آن هم برای مصلحت بود. ما از حقوقمان چیزی به دشمن ندادیم، منتهی خواستیم مجازات شود. امام(ره) آنجا توضیح میدهد، کلاه بر نمیدارد که آقا خب هرچه که خواستیم شد تمام شد! خیر، بلکه گفت آنچه که وظیفه ما بود انجام دادیم و مابقی آن، آنطور که میخواستیم نشد. ما لجبازی و خشکسری و انقلابینمایی و دیکتاتوری انقلابی و انقلاببازیهای احمقانه که من یک چیزی گفتم باید بشود و الا ممکن است آبروی من لطمه ببیند! خیر. امام(ره) میگوید من به شما بگویم مرگ و شهادت برای من گواراتر از این بود که قطعنامه را با صدام امضاء کنم! من دنبال ارضاع خودم نیستم من دنبال رضایت حق تعالی هستیم و ملت دلاور و قهرمان ایران هم همینطور است. من از همه بچهها و فرزندان عزیزم در جبهههای اتش و خون که از اول جنگ تا امروز به نحوی در ارتباط با جنگ فداکاری کردند من تشکر و قدردانی میکنم. همه ملت را به صبرو مقاومت دعوت میکنم. خب اگر تسلیم شدن است دیگر صبر و مقاومت چیست؟ پس تسلیم شدن نیست، صبر و مقاومت ادامه دارد. تاکتیک جدید و سنگر جدید. ممکن است در آینده یک عدهای بیایند حالا یا آگاهانه یا ناآگاهانه بین مردم دامن بزنند که شما که میگفتید صدام را اعدام میکنیم و میرویم عراق را آزاد میکنیم و از کربلا به قدس میرویم و... اولاً که خب صبر کن الآن شد راه قدس از کربلا میگذرد شد، الآن شما میدانید از تهران تا کربلا تا شام و دمشق، تا فلسطین کل زمین آزاد شده است. کل راه قدس از کربلا میگذرد الآن محقق شد انقلاب اسلامی همسایه اسرائیل شده است. نخستوزیر اسرائیل گفت ما قرار بود انقلاب ایران را محاصره کنیم انقلاب اسلامی ما را از سه طرف محاصره کرده که ما محاصره اینها هستیم! خب پس همه حرفهای امام شد. و اما آن موقع امام(ره) چه میگوید؟ ممکن است ما الآن که صدام هنوز هست و قطعنامه امضاء شد ممکن است کسانی فردا شروع کنند و بگویند ثمره خونها و شهادتها و ایثارها چه شد؟ پس شهید دادیم که چه؟! اینها از عالم غیب و از فلسفه شهادت و از عالم معنا بیخبر هستند. اینها نمیدانند کسانی که فقط برای خدا مبارزه کرده و جهاد کرده، برنامه آن اخلاص و بندگی بوده، حوادث زمان هیچ لطمهای به پیروزیهایی آن نمیزند. چون پیروزیهای او جاودانه است او اهل بقاست و جایگاه معنوی دارد. این تیپ آدمها که به شما میگویند این همه هزینه و شهید دادیم که چه؟ به آنها بگویید که شما برای درک ارزش شهیدان و شهادت فاصله طولانی دارید تا اینها را بفهمید. شما در گذر زمان، تاریخ و آیندگان اینها را باید بفهمید. شعور شما به عالم معنا نمیرسد فکر کردید که چون هنوز صدام هست خون این بچهها هدر رفته است. اصلاً خون هیچ شهیدی هدر نمیرود. خون شهدای کربلا که شکست صددرصد نظامی خوردند هدر نرفته و تا همین الآن دارد تمام استکبار جهان را به خاک و خون میکشاند. هنوز اسم حسین(ع) بزرگترین خطر دنیا برای اینهاست. هنوز بزرگترین راهپیمایی تاریخ، راهپیمایی اربعین حسین است. این انقلاب ما به اسم حسین شد، در عراق به اسم حسین صدام و آمریکا را زدند، در آمریکا به اسم حسین اینها را شکست دادند لبنان و حزبالله به اسم حسین اسرائیل را شکست داد، حسین کجا شکست خورده است؟ شما زندهتر از حسین و پیروزتر از حسین کسی را دارید، قبر یزید کجاست؟ اینهایی که میگویند پس خون این شهید چه شد اینها شعور ندارند که نسبت ماده و معنا چیست؟ مفهوم پیروزی و شکست را نمیفهمند. خون شهدا اسلام و انقلاب را بیمه کرد. خون این شهدا برای ابد، به کل جهان درس مقاومت داد. این شهدای ما در دهههای آینده معلم همه جوانان انقلابی جهان میشوند. الآن بچههای یمن، لبنان، فلسطین، سوریه، عراق، و... اینها همه از بچههای ما یاد گرفتند. این سبک جنگیدن تا قبل از انقلاب ما نبود. تا قبل از انقلاب اسلامی هر جنگی شد اسرائیل بزرگتر شد. هرجا را آمریکا، شوروی اشغال میکردند دیگر بیرون نمیرفتند. بعد از انقلاب ما شوروی و کمونیستها شکست خوردند و مجبور شدند از افغانستان عقبنشینی کنند. بعد از انقلاب ما اسرائیل اولین عقبنشینی را کرد. کل لبنان را گرفت و دوباره عقب رفت و فرار کرد. غزه را گرفتند و عقب رفتند. اصلاً اینها به عقبنشینی عادت نداشتند. این عقبنشینیها بعد از درسی بود که این بچهها دادند. یعنی چه که خونشان هدر رفت؟ آیندگان و همه ملتها به راه این بچهها و شهدا اقتدا خواهند کرد. تربت این شهدا تا قیامت مزار عاشقان و عارفان خواهد شد. یک جنگ دیگر در دنیا به من نشان بدهید که بعد از 30 سال از جنگ، هر سال یک میلیون، دو میلیون، جوانان نسلهای بعد یعنی شماها بلند میشوند به منطقه میروند – همین راهیان نور- یک جنگ دیگر در دنیا نشان بدهید که اینطوری است. مگر عراق با ما 8 سال نجنگید چرا آن طرف مرز ده نفر نمیروند؟ خب آنها هم که به اندازه ما کشته و مجروح دادند شاید بیشتر هم دادند؟ شاید آن طرف مرز کاروان راهیان نور نداریم؟ چرا در جنگهای کل دنیا و جنگهایی که در این دهههای اخیر شده است هیچ جا راهیان نور ندارند چرا اینجا دارند؟ چند میلیون آدم راه میافتند ایرانی و غیر ایرانی. دو – سه سال پیش که آنجا رفتم مسئول آنجا گفت میدانید ما اینجا دیدیم مادر سرباز عراقی که در جنگ با ما فرزندش کشته شده،مادران اینها در کاروان راهیان نور این طرف برای زیارت آمدند! فرق آن این است. امام(ره) میگوید چه کسی گفت خون این بچهها هدر رفت؟ میگوید تربت پاک این شهیدان تا قیامت مزار عاشقان و عارفان و دلسوختگان و دارالشفای آزادگان است. اینها به بقیه ملتها یاد دادند کن چگونه جلوی ظلم بایستید. حزبالله لبنان، جهاد اسلامی، فلسطین، حماس، جهاد افغانستان. بچههای یمن همین شعارها را دارند میدهند پابرهنه جلوی بزرگترین ارتشها ایستادهاند. خوشا به حال آنها که در این قافله نور جان و سر باختند. خوشا به حال آنها که این گوهرها را پرورش دادند. خدایا این دفتر شهادت را به روی مشتاقان شهادت باز نگه دار. خدایا ما را از رسیدن به شهادت محروم نکن. خدایا این ملت هنوز در آغاز راه مبارزه است فکر نکنید مبارزه تمام شده است، صلح کردیم تمام شد. میگوید این ملت هنوز نیازمند به شهادت و مشعل شهادت است. ما پس از این دهههای آینده باید هنوز شهید بدهیم. یک وقت فکر نکنید این پرونده بسته شد. خدایا تو خود این چراغ پرفروغ شهادت را نگهبان باش نگذار شعله شهادت، در ایران و جهان اسلام خاموش شود. خوشا به حال شما ملت، خوشا به حال شما مردان و زنان، خوشا به حال جانبازان و مفقودین و خانوادههای معظم شهدا و بدا به حال من که هنوز ماندهام و جام زهرآلود قبول قطعنامه را سر کشیدم. اینجا آن جایی بود که من یادم هست بچهها در منطقه گریه میکردند. و بدا به حال من که هنوز ماندهام و بدا به حال آنانی که در این قافله نبودند. در ایران بودند ولی یک بار به جبهه نیامدند. فرزندانشان را به جبهه نفرستادند. و بدا به حال آنان که از کنار این معرکه بزرگ شهادت و امتحان عظیم الهی ساکت و بیتفاوت یا انتقادکننده و پرخاشگر، طلبکار گذشتند.
عرضم را به این روضه و با این تعابیر امام ختم کنم. هنوزم من هر وقت اینها را میخوانم گریهام میگیرد و هنوز هم وقتی اینها را میخوانم تحت تأثیر ادبیات امام قرار میگیرم. آری دیروز روز امتحان الهی بود که گذشت و فردا امتحان دیگری است که پیش میآید و همه ما نیز روز محاسبه بزرگتری پیش رو داریم. میگوید ما همهمان باید آماده باشیم جواب خدا را بدهیم چرا تا نوک دماغتان و قیامت را میبینید. محضر خدا را ببینید ما داریم به دیدار خدا میرویم. آنهایی که در این چند سال مبارزه و جنگ به هر دلیلی از ادای این تکلیف بزرگ طفره رفتند و خودشان و جان و مال و فرزندانشان و دیگران را از آتش این حادثه دور کردند، بچههایشان را فراری میدادند یا خارج میفرستادند و قایم میشدند و قایم میکردند حتی از سربازی در میرفتند چه به برسد به داوطلب. میگوید اینها مطمئن باشند که اینها از معامله به خدا طفره رفتند. میگوید خیلی زرنگبازی درآوردید، از معامله با خدا فرار کردید، شما زرنگ نیستید کلاه سرتان رفت و خسارت و زیان و ضرر بزرگی کردید که حسرت آن را در روز واپسین و در محاسبه حق خواهید کشید. میگوید تمام اینهایی که در دوران انقلاب، دهه 60 بودند و نه در انقلاب و نه در جنگ فداکاری نکردند در روز قیامت بزرگترین حسرتها را خواهند خورد تا آنجا میبینند آنهایی که فداکاری کردند چه مقامات و چه پاداشهایی خواهند داشت. امام(ره) میگوید من دلم برای شماها میسوزد که این دوران جنگ و انقلاب را دیدید فرار کردید، تشر زدید و به ما متلک گفتید فداکاری نکردید، حسرت خواهید خورد. من مجدداً به همه مردم و مسئولین عرض میکنم که حساب اینگونه افراد، آدمهای ضعیفالنفس متلکگو را از حساب مجاهدان راه خدا جدا کنید نگذارید مدعیان بیهنر امروز و قاعدین کوتهنظر دیروز به صحنهها برگردند.
یک کسانی زمان انقلاب و جنگ خفهخون گرفته بودند، آدمهای بزدل و ترسو و منفعتطلب بودند بعد که جنگ تمام شد یا الآن در این شرایط، یک مرتبه قهرمان میشوند. این موشهای زمان جنگ، بعد از جنگ شیر میشوند. خب زمانی که جنگ نیست همه قهرمان هستند در دل دشمن و محاصره بودند بچهها پشت خاکریز مجروح و شهید شده بودند، مهمات ما هم تمام شده بود ما باید 300- 500 متر عقب میرفتیم و الا اسیر میشدیم خیلی جلو رفته بودیم. بعد یک بچهای بود که 16- 17 ساله بود، من اصلاً نمیدانستم کیست برای گردان دیگری بود این گلوله آر.پی.جی میزد من میزدم، بچهها هم شهید و مجروح میشدند. دو – سه بار برگشتم به او گفتم آقای برادر برو عقب نایست، اینجا جای ایستادن نیست اگر زخمی یا مجروح شوی من تو را نمیتوانم عقب ببرم، محل نگذاشت. دو- سه بار گفتم، گفتم این آر.پی.جیها را بزن برگرد عقب. گفت من نامرد نیستم نمیروم، یا با هم اینجا شهید میشویم یا با هم میرویم. بعد به او گفتم اگر مجروح شوی من نمیتوانم تو را عقب ببرم، من خودم را هم نمیتوانم ببرم، گفت عیبی ندارد! خمپاره درست کنارمان خورد، رفتم هوا افتادم پایین، دود و آتش، یک کم که حالم سرجایش آمد برگشتم نگاه کردم دیدم ایشان در سجده همانجا سر تیر شهید شده است بادگیر سبزی تنش بود و از پشت بادگیر دود بیرون میآمد. دیدم عینکش هم شکسته کنارش افتاده، نگاهش کردم دیدم شهید شده، و نمیتوانستم او را عقب ببرم. او را بوسیدم و 30- 40 متر اینطرفتر آمدم. یک بچه از بچههای نوجوان بسیجی دیدم زخمی افتاده است. دیدم خیلی خون از او رفته و رنگش سفید شده، من با او حرف میزنم و میخواهد حرف بزند دهانش را باز کرده میخواهد حرف بزند رنگش سفید شده بود من به هوای این که روحیه به او بدهم گفتم که بچهها دارند میآیند برادرها دارند میآیند تو را عقب میبرند. بمباران شیمیایی، نیروهایی که قرار بود کمک بیایند نتوانسته بودند، راه را پیدا نکرده بودند برگشته بودند ما مانده بودیم. من دو- سه بار به این، میرفتیم درگیری برمیگشتم باز میدیدم آنجاست، میگفتم الآن شهید شده، باز میدیدم هنوز شهید نشده میگفتم که الآن میآیند تو را میبرند. بعد یک مرتبه دیدم گفت که با سختی حرف زد، گوشم را کنار دهانش آوردم ببینم چه میگوید؟ گفتم حتماً میخواهد بگوید تو مدام میگویی تو را میبرند عقب چرا نمیبرند؟ خب ببرید؟ چقدر حرف میزنی و... آمدم گوشم را کنار دهانش گذاشتم دیدم میگوید آقاجان میخواهی بروی عقب برو عقب، به من چه کار داری هی میآیی میگویی تو را عقب میبریم؟ چه کسی خواست برود عقب؟ من اگر میخواستم عقب بروم جلو نمیآمدم. هی ده دقیقه میآیی اینجا میگویی من اصلاً نمیخواهم عقب بروم.
خب مراقب باشید این آدمهای پررو، این آدمهای ترسو و بیشخصیت که زمان جنگ همه دنبال سوراخ موش میگشتند بعد از این که جنگ تمام شد طلبکار شدند. شیر شدند. الآن بعضیها را که میبینید اینطور محکم حرف میزنند اینها زمان جنگ، خیلی از اینها اصلاً جبهه نمیآمدند سن آنهایی که به انقلاب میرسد اصلاً اکثرشان در انقلاب نبودند. در جنگ اینها به جبهه نمیآمدند اما بعد یک مرتبه شیر شدند! امام میگوید نگذارید اینها به صحنه برگردند و این بچههای انقلاب را حذف کنند. من در میان شما باشم یا نباشم، به همه شما سفارش و وصیت میکنم که نگذارید انقلاب به دست نااهلان و نامحرمان بیفتد. نگذارید پیشکسوتان شهادت و خون در پیچ و خم زندگی روزمره بعد از جنگ به فراموشی سپرده بشوند و متأسفانه این اتفاق افتاد! جنگ که تمام شد خیلی از مسئولین آمدند انگار نه انگار! حالا این بچهها هم دنبال چیزی نبودند. این به مسئولین.
اما به ملت عزیز ایران اکیداً سفارش میکنم مواظب باشید قبول قطعنامه از طرف ما معنیاش این نیست که انقلاب تمام شده یا حتی مسئله جنگ حل شده است، هنوز اینها ممکن است توطئه کنند. الآن حربه تبلیغاتشان علیه ما کُند شد. ما قطعنامه را قبول کردیم اما دورنمای حوادث را نمیتوانیم به طور قطعی پیشبینی کنیم. هنوز اینها دست از شرارت برنداشتند و برنخواهند داشت هر لحظه احساس کنند ما ضعیف شدیم همه اینها با هم حمله میکنند. چه بسا با بهانهجویی تجاوز را دوباره شروع کنند آماده باشید برای این که ما قطعنامه را قبول کردیم ولی ممکن است از جاهای دیگر، همینجا یا جاهای دیگر، طور دیگری حمله کنند. ملت ما نباید مسئله را تمام شده بداند البته من رسماً اعلام میکنم گفتم قطعنامه را قبول کردم تاکتیکی به عنوان فریب دشمن نبود ما چیزی را که بگوییم پای آن میایستیم. میدانید که وقتی دشمن حمله کرد اعلام کردند که همه به جبهه بیایند بعد یک مرتبه نیروی عظیمی به جبهه آمد. در حالی که قبل از آن نیرویی نبود. چون میدانید نه در انقلاب، نه در جنگ چندصد هزار خانواده هزینه دادند. بعد «اذا جاء نصر الله و الفتح» بقیه «یدخلون فی دین الله افواجا»! بقیه انقلابی شدند. یعنی آن ماههای آخر خانوادههای ساواکیها هم بیحجاب به راهپیمایی میآمدند! و الا ما در راهپیماییهای انقلاب حتی یک بیحجاب نبود. آن ماه آخر که دیگر معلوم بود کار تمام است همه انقلابی شده بودند و میآمدند. بیحجاب هم میآمد و خود ساواکیها هم کمکم میآمدند. معلوم بود که این رژیم نمیماند. امام دستور داد سربازان فرار کنند، نیروها فرار میکردند بعد به همه جوانها گفتند سرهایشان را بتراشند که حکومت نفهمد چه کسی سرباز فراری است و چه کسانی مردم عادی هستند مثلاً در فامیل ما دوتا سرباز فراری داشتیم 5- 6 نفر هم سرهایشان را زده بودند. همه اینطوری بودند، بعد همه آمدند. در جنگ هم کل ملت که نمیجنگیدند و فداکاری نمیکردند، همه میگفتند جنگ جنگ تا پیروزی، خوب است مقاومت کنیم ولی چند صد هزار خانواده میجنگیدند. خب بعد که پیروز میشویم همه میگویند بهبه! چقدر خوب بود! «یا لیتنا کنّا معکم»! اگر هم شکست بخوریم میگویند نگفتیم نروید؟ دقیقاً تعابیر قرآن است. حالا اینجا امام(ره) میگوید کار تمام نشده، به همین بهانهها ممکن است حملات را ادامه بدهند. با این که جنگ تمام شده، میگوید باید بنیه دفاعی کشور، در بهترین وضعیت باشد. بروید نیروی دفاعی و نظامی را صددرصد قویتر کنید. چون امام میداند که شما بعد از جنگ، اگر دشمن احساس کند شما به لحاظ نظامی ضعیف شدید جنگهای بیشتری را به شما تحمیل میکنند.
من از شما یک سؤال بکنم، چرا این همه اطراف ما جنگ شد به عراق حمله کردند، به افغانستان، به سودان، به سومالی، به لیبی، به سوریه، به یمن، چرا به ایران حمله نکردند؟ اگر گفتید؟ چون میگویند اینها 8 سال ایستادند، میجنگند. بعد که گفتند اینها سلاحهای جدیدی هم ساختند. برای این است. والله اگر احساس میکردند و همین الآن اگر احساس کنند که ما قدرت دفاعی نداریم صدبار صدتا جنگ دیگر میشود. قدرت است که مانع جنگ میشود نه ذلت و ضعف. هرجا ضعف نشان بدهید جنگ نشان میشود. اگر ما آن 8 سال مقاومت نمیکردیم تا الآن ده تا جنگ دیگر به ما تحمیل میشد. رهایمان هم نمیکردند هنوز آمریکا از ژاپن و ایتالیای زمان جنگ دوم، 70- 80 سال پیش، هنوز از آنجا بیرون نرفته است، 40- 50 هزار سرباز هنوز در ژاپن دارد نمیرود. اینها در عراق و افغانستان همه جا هنوز پایگاههایشان را نگه داشتند البته انقلاب اسلامی تا حدود زیادی آنها را بیرون کرد اما نمیروند. شما اگر ضعیف بشوید، بعضی از آقایان با انقلابیون سابقه انقلابی مگر نگفتند که امروز عصر موشک نیست، عصر گفتگوست! با این که خودشان شلاق خوردههای این انقلاب بودند، خودشان در جنگ و در انقلاب بودند. اصلاً آدم تعجب میکند. کدام گفتگو؟ اینها اهل گفتگو هستند؟ اتفاقاً هیچ وقت به اندازه امروز عصر موشک نبوده است. هم گفتگو و هم موشک. منتهی گفتگو زیر سایه موشک گفتگوست و الا موشک نداشته باشید با تو گفتگو نمیکنند بلکه توی سر تو میزنند. کشتیات را گرفتند، کشتیشان را گرفتی، حالا گفتگو میکند و الا او کشتی تو را بگیرد ولی تو بگویی آقا تورو خدا ول کن، گفتگویی صورت نمیگیرد. اینها وحشی هستند. امام(ره) میگوید اینها انسان نیستند.، میگوید در این شرایط و بعد از جنگ، بنیه دفاعی کشور را در بهترین وضعیت نگه دارید چون شما در دوران جنگ و مبارزه دیدید ابعاد کینه و قساوت دشمنان خدا و خودتان را لمس کردید. اینها وحشی و کینهتوز هستند. میگوید خطر تهاجم دوباره جهانخواران را به شکلهای مختلف جدیتر بدانید، و همه نیروهای نظامی ما کاملاً آماده باشند و خودتان را تقویت کنید. این نمونههایی از صحبتهای فیصلهبخش امام(ره) را اینجا آوردم. چون مخصوصاً دو جلد آخر صحیفة امام، دقیقاً اصول محکم انقلاب در آخرین تجربیات امام است، یعنی امام(ره) بعد از یک عمر مبارزه، آخر عمرشان در این یکی دو سال همه حرفهایشان را شفاف گفتند. آنها خیلی شاخصهای خوبی است که بفهمیم جمهوری اسلامی کجاهایش دارد منحرف میشود و کجاهایش در مسیر است؟ و چه باید کرد و چه باید گفت و چگونه باید گفت؟ من خواهش میکنم این دو – سه جلد آخر را، و بخصوص جلد آخر را صحیفه امام را دقیق بخوانید. برای تشخیص دو اسلام و دوتا جمهوری اسلامی. هنوز هم ما در این حکومت دوتا جمهوری اسلامی داریم. از اول هم بوده، زمان صدر اسلام هم همین بوده است.
سعی کردم چهار – پنجتا شاخصهای اصلی امام را در حوزه انقلاب جهانی، در حوزه نحوه حکومتداری، در حوزه نگاه به پیروزی و شکست، خدمت دوستان یادآوری کنم.
خیلی ممنون. والسلام علیکم و رحمهالله و برکاته.
هشتگهای موضوعی